انگار گیر افتاده ام در خودم. مثل یك ماهی كه در حوض دلش گیر افتاده باشد. تو خوبی خوب خوب و من هنوز دارم به خاطر بد بودنم عذاب می كشم. به خاطر اینكه همیشه در تمرین عشق ورزی به تو صد نمره كم می آورم. به خاطر اینكه نمی توانم "دلم" را مجبور كنم كه مثل یك بره سرش را بیندازد پایین و بع بع كند و علف بخورد از دستهایت و دوستت بدارد. خیلی دلم می خواهد كه دلم همینطوری با من تا بكند  كه تو می خواهی، ولی نمی توانم. دلم همیشه همه جا یاغی گری كرده است. دل سر به راهی نبوده است. مدام می خواهد خودش تصمیم بگیرد كه عاشق چه و كه باشد. درد من این است كه هیچوقت نتوانسته ام معشوق این یاغی را بشناسم. دلم دستانش را می گشاید در برابر آسمان، هوا را در بغل می گیرد و می گوید: ببینمعشوق من همین استاما من هرچه كه نگاه می كنم چیزی لابه لای انگشتان دلم نمی بینم. حتی رویای كسی را. حتی تصور آدمی را هیچ چیز. انگار معشوق روح بی در و پیكر من هم مانند خودش بی در و پیكر است. خطوط چهره اش از این ور آسمان رسم شده است تا آن ور آسمان. دو تا دستش هم همینطور نا محدود و نا معین: چیزیست كه حتی در وهم های ذهنیم هم نمی گنجد. نمی دانم چه شكلیست. شاید بهتر است بگویم معشوق من جسم ندارد. اما وجود دارد. مرز ندارد اما كمیت دارد. اینكه نمی دانم چیست و كیست تقصیر پنجره هاست. پنجره های محدود واژه های شما  و درك من . وگرنه عیبی بر او نیست. حالا گیر افتاده ام بین خیال خودم. مثل یك ماهی كه در حوض دلش گیر میكند. (راشین گوهرشاهی)

داستان 41

داستان كوتاه 40: خدایان زمینی

داستان كوتاه 38: مرگی شبیه خودم.

داستانك 39:یك گناهكار كوچك

داستان كوتاه 37: خوشبختی داشتن یك جفت كفش پاره!

مثل یك ماهی

داستان كوتاه 33- یك عمر مسافرت مجانی به دور دنیا

كه ,نمی ,دلم ,معشوق ,یك ,مثل ,مثل یك ,یك ماهی ,به خاطر ,گیر افتاده ,و پیكر

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sajjadifar1 مجله اینترنتی چشمک نحن الصامدون✌ 106489720 سیویل 1400 liii lavenderfl وبلاگ خبری آذرپست دانلود رایگان خانومانه