گمان می كنم كه هیچ چیز را از دست ندهم اگر مرگی شبیه خودم در خانه ام را بزند و با یك جفت چكمه ی مشكی و بالاپوش بافتنی و سرپوش نخودی رنگ؛ شبیه همینها كه الان بر سر و برم كرده ام به دیدارم بیاید و بخواهد دستم را بگیرد و با خود ببرد. به هیچ چیزش مشكوك نمی شوم غیر از جای یكی دوتا جوشی كه بر روی گونه های سرخ از خجالتش؛ سبز شده و احتمالا؛ خشكی دستهایش كه احیانا به خاطر حساسیت به كار  بوده. به هرحال آنقدر دلم برایش خواهد سوخت كه اگر هیچ چیزی هم نگوید؛ سرم را بیندازم پایین و با او بروم.

 اینكه چقدر دلم برایش می سوزد و چرا؛ مربوط به احساس خودم  نسبت به خودم می شود؛ احساسی كه همیشه نسبت به وجه دیگر خودم داشته ام و حالا باید او را پنجه در پنجه ی مرگی ببینم كه آمده با او بجنگد ولی او آنقدر ساده تسلیم می شود و زود رنگ مرگ را می پذیرد كه فرشته ی مرگ خیلی زود سرتاپایش را فرا میگیرد و مسخ می شود و می شود وجه دیگر خودم. حالا من به جای اینكه یك غول بی شاخ و دم روبروی خودم ببینم كه بگوید:.هووووو.سلا.ممن.عزرائیلمآمده ام جان ناچیزت را با بی رحمی بگیرم و بروم

یك دختر بیچاره روبروی خودم میبینم كه كیف اداره اش هنوز دستش است و پنجه در بازویم انداخته و می گوید: "زود.زود بیا بریم.نگران بچه هاتم نباش.اونا حالشون خوبه.پشت سرتو نیگا نكن.چشماتو ببند و به من اعتماد كن.بهت قول میدم اصن درد نكشی باشه؟ فقط توروخدا بیا بریم.داره دیر میشه".

(صبح- راشین گوهرشاهی)

داستان 41

داستان كوتاه 40: خدایان زمینی

داستان كوتاه 38: مرگی شبیه خودم.

داستانك 39:یك گناهكار كوچك

داستان كوتاه 37: خوشبختی داشتن یك جفت كفش پاره!

مثل یك ماهی

داستان كوتاه 33- یك عمر مسافرت مجانی به دور دنیا

كه ,ام ,زود ,ی ,یك ,شبیه ,می شود ,و با ,ببینم كه ,شود و ,شبیه خودم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چشم انتظارم دانلود پروژه مهر1397-1398مدارس عربی دبیرستان mha313 ماهنامه دانش آموزی تلاش . ... siteamade englishgroupbushehr پرچین