به پنجاه و چهار كه می رسم؛ عجیب كیف می كنم. عدد پنجاه و چهار برایم نوعی سرخوشی می آورد؛ بی دلیل. دلیلش خودش هست و نه چیز دیگری؛ با هم بودن یك پنج و یك چهار با هم كه می شود پنجاه و چهار. حالا اگر این دوتا عدد را یك طور دیگری با هم تركیب كنی، دیگر پنجاه و چهار نیست. اصلا دیگر نه پنج  هست و نه چهار. ضربش می شود بیست.تفریقش می شود یك. جمعش می شود نه. اما من كنار هم قرار گرفتن اعداد را دوست دارم؛ نه تركیبشان را. درست مثل كنار هم بودن آدمها؛ بدون تركیب و جمع و تفریقشان.

تولد اعداد در زندگیم تصادفی نیست. اعداد علامت های اختصاری وجود ماهستند كه مارا از خودمان خبر می دهند. هر كس در عددی خلاصه می شود و با عددی می آمیزد و در عددی محو می شود و با عددی شكل میگیرد و تمام زندگیش تنها شبیه عددیست. عدد پنجاه و چهار من نیستم، اما عدد زاینده ی من است. عددیست كه در آن به دنیا آمده ام و از آن نیرو میگیرم برای زنده تر بودن و سر زنده تر ماندن. من عدد پنجاه و چهار هستم. گاهی هستم و گاهی نیستم. گاهی عدد پنجاه و چهار "من " می شود و گاهی نه. امروز هم به یك پنجاه و چهار دیگر برخوردم و دانستم كه امروز حتما یك طوری به من ربط دارد. باید چیزی را در امروزم جستجوكنم كه به من نیروی یك حیات ابدی بدهد؛ در قالب  عدد پنجاه و چهار. اعداد ابدیند. هزاران سال، میلیونها نفر آدم در همه ی جاهای این كره ی خاكی، از اعداد سخن گفته اند. اعداد را شمرده اند. اعداد زنده بوده اند و زنده می مانند و زنده خواهند ماند. بعد از من؛ عدد پنجاه و چهار، میلیونها سال عمر میكند. پس چقدر خوب است برایم كه امروز، به یك پنجاه و چهار دیگری بر خورده ام.

 توی اداره، فاصله ی یك طبقه با زیر زمینش پنجاه و چهارتا پله دارد. هر روز بی هیچ دلیلی این پنجاه و چهار پله را یك بار پایین می روم و یك بار بالا می آیم. اما آنچه كه از لمس حركتی این عدد عایدم می شود ماورای تصور دیگران است؛ من با پایین رفتن هر روزه ی این پنجاه و چهار پله و بالا آمدن مجددش كلی تغییر می كنم. تغییرم این است كه دوباره می شوم شكل خودم. دچار توازن می شوم و روحم شبیه یك پازل به هم ریخته، دوباره از نو ساخته می شود. گاهی ته قلبم  پله ها را می شمرم تا به آخرین پله برسم. یعنی عدد پنجاه و چهار . آنوقت كیفور و مست و سرخوش می شوم؛ انگار بهم گفته باشند در جایزه ی یك عمر مسافرت رایگان به دور دنیا برنده شده ای. آنقدر ذوق میكنم كه نگو و نپرس. بعد می روم می نشینم پشت میز اداریم و دوباره صبحی نو و روزی از نو.

حالا امروز دوباره به عدد جاودانی پنجاه و چهار برخورده ام.عدد پنجاه و چهار.عدد پنجاه و چهارعدد پنجاه و چهارهو.مهو.مهو.م.(راشین گوهرشاهی- 26دی 1389)

داستان 41

داستان كوتاه 40: خدایان زمینی

داستان كوتاه 38: مرگی شبیه خودم.

داستانك 39:یك گناهكار كوچك

داستان كوتاه 37: خوشبختی داشتن یك جفت كفش پاره!

مثل یك ماهی

داستان كوتاه 33- یك عمر مسافرت مجانی به دور دنیا

چهار ,پنجاه ,یك ,عدد ,كه ,اعداد ,پنجاه و ,و چهار ,عدد پنجاه ,می شود ,هو م

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Sertraline pooyadesi دانشکده فایل 2 مقالات برتر سانا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. اشعار ضیاءالدین زین الدینی shohadaysistan کتابخانه شهدا گرمه ُسوداد؟ moojfilm